حادثه «ایران- کنترا» و پیامدهای آن

  • توسط سرویس خبر
  • شهریور ۱۹, ۱۳۹۴
  • ۰

مساله ای که در زمان جنگ تحمیلی هشت ساله در مورد سفر مک فارلین، رییس شورای امنیت ملی امریکا به ایران در زمان ریاست جمهوری ریگان مطرح شد، سوالاتی را در اذهان ایجاد کرد که پاسخی کامل در دو کشور به آنها داده نشد.

به گزارش جماران، سفر هیات بلندپایه امریکایی به ایران که در این کشور به ماجرای «ایران- کنترا» شهرت یافته و طرح چندباره این سفر در ایران و پیامدهای آن موجب شد برای اطلاع نسل جدید بار دیگر به آن بپردازیم.

روایتی که در ادامه می آید بر اساس گزارش «تاور» و روزنامه ها و بولتن های خبری آن زمان تهیه شده است. تاور، سناتور و رییس هیاتی بود که در امریکا برای تحقیق پیرامون مساله برگزیده شده بود و گزارش به نام او منتشر شد. طبعا ممکن است نواقصی در آن که ناشی از عدم اطلاع از تمام زوایای این سفر باشد مشاهده شود.

همان طور که می دانیم تصرف سفارت امریکا در تهران منجر به قطع روابط سیاسی میان دو کشور و تبدیل دوستی گذشته به دشمنی شد. حمله نظامی امریکا به ایران برای آزاد کردن کارکنان سفارت خود که به شکست در طبس منجر شد و بعد حمله صدام به ایران و پشتیبانی عملی امریکا از این تجاوز نیز مزید بر علت شد.

زمان روی کار آمدن ریگان از جمهوریخواهان مصادف شد با انفجار سفارت امریکا در بیروت. گفته شده این انفجار زمانی صورت می گیرد که ٢٠٠ تن از زبده ترین ماموران این دولت در جلسه ای در سفارت حضور داشته اند. این انفجار مهیب موجب شد تا برنامه های این قدرت برای مقابله با ایران که قرار بود از طریق ایجاد پایگاهی در لبنان دنبال شود به شکست انجامد.

گرچه دولت امریکا این انفجار را به ایران نسبت داد، اما درصدد برآمد باب مذاکره را با ایران بگشاید. تا این زمان امریکایی ها تصور می کردند با برنامه های تدارک دیده شده می توانند حکومت جدید ایران را از پا درآورند و نظام جمهوری اسلامی را سرنگون کنند، اما با شکست طرح ها و با انفجار مهیب لبنان، امریکایی ها دریافتند که قدرت رژیم نوپای ایران را دست کم گرفته اند.

از سوی دیگر برنامه های تدارک دیده شده در ایران نیز که قرار بود از طریق سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و بنی صدر رییس جمهور وقت اجرا شود با سرنگونی بنی صدر به شکست انجامید. شکست سازمان مجاهدین خلق در پی یک سلسله عملیات تروریستی، شکست صدام در جنگ (هرچند در اوایل تهاجم ارتش عراق با موفقیت همراه بود) و ورود ایران به خاک عراق، تشکیل سازمان «حزب الله» در لبنان و شروع گروگانگیری در این کشور و آزادسازی برخی از آنها با وساطت سوریه و ایران؛ موجب شد امریکایی ها ناچار شوند به لحاظ تاکتیکی به مذاکره با ایران رو آورند.

در آن زمان روزنامه واشنگتن پست در مقاله ای رژیم جمهوری اسلامی ایران را به اژدهایی هفت سر تشبیه کرد که هر سر آن را بزنی سر دیگر برمی آید. این روزنامه باتوجه به چنین تشبیهی نوشت ضروری است دولت امریکا با ایران وارد مذاکره شود. این تشبیه حکایت از این داشت که سیاست های دولت امریکا برای سرنگونی زودرس نظام جمهوری اسلامی با شکست مواجه شده است.

به موازات این حوادث، طولانی شدن جنگ و روآوردن ایران به خرید سلاح از بازارهای جهانی موجب شد تا دفتر خریدی در انگلستان به طور غیررسمی راه اندازی شود. در جریان تماس ماموران ایران با دلالان اسلحه، فردی یهودی و ایرانی الاصل به نام منوچهر قربانی فر (که البته ظاهرا خود را به عنوان یک یهودی مطرح نکرده بود) با آنها ارتباط برقرار می کند و از همین زمان پایش به ایران بازمی شود.

بعدها معلوم می شود این شخص از طرف سرویس اطلاعاتی اسراییل (موساد) به سرویس اطلاعاتی امریکا (سیا) معرفی و برای انجام ماموریت مجاز به تماس با دفتر لندن شده است. قربانی فر با توجه به شم سیاسی و آموزش هایی که دیده بود به تدریج با برخی افراد منتسب به جناح های سیاسی نیز ارتباط برقرار می کند.

یکی از این افراد سیدمهدی هاشمی (برادر رییس دفتر آیت الله منتظری قائم مقام وقت رهبری) بود. مهدی هاشمی در جریان دوستی با قربانی فر، بولتن ها و گزارش های محرمانه ارسالی از دستگاه های اجرایی کشور به بیت آقای منتظری را در اختیار این فرد قرار می داده است. علاوه بر این، مهدی هاشمی با سفارت سوریه نیز ارتباط داشت و اطلاعات در دسترس خود را در اختیار این کشور نیز قرار می داد.

سوریه تحت رهبری حافظ اسد یکی از دولت های اصلی پشتیبان ایران در جنگ و نیز راه گشاینده برای ارتباط با شیعیان لبنان محسوب می شد. در این زمان ایران در آستانه عملیات جدیدی برای تصرف بندر عراقی فاو (واقع در جنوب بصره و در دهانه خلیج فارس) قرار داشت. بنا به آنچه بعدا در گزارش تاور افشا شد، در طول جنگ عراق با ایران، دولت امریکا اطلاعات مربوط به جنگ را که از طریق جاسوسان خود در ایران کسب می کرد و همچنین عکس های ماهواره ای که از جابه جایی نیروهای ایران در اختیار داشت در اختیار رژیم صدام می گذاشت.

در چنین وضعیتی باتوجه به رویکرد جدید دولت وقت امریکا برای انجام مذاکره با ایران موضوع سفر یک هیات امریکایی به ایران مطرح می شود. وسیله ارتباط ایران با امریکایی ها را قربانی فر فراهم کرده بود.

از سوی دیگر امریکایی ها به این نتیجه رسیده بودند که ارتباط با ایران (باتوجه به تثبیت موقعیت نظام) یک ضرورت است و نمی توانند تا مدتی طولانی باب روابط را مقطوع نگه دارند. به نظر آنها تجربه چین نشان داده بود که می توان دشمن را به دوست تبدیل کرد. ازاین رو در دستگاه های مسوول این موضوع به بحث گذاشته شد.

سازمان سیا و شورای امنیت ملی امریکا (به ریاست ریگان) با ایجاد ارتباط موافقت می کنند، اما پنتاگون (مرکز تصمیم گیری در ارتش امریکا) با این موضوع مخالفت می کند. همچنین نظر به اینکه جلب نظر اکثریت کنگره نیز مشکل بود، ریگان موافقت می کند موقتا کنگره در جریان ایجاد ارتباط با ایران قرار نگیرد.

بنابراین مقدمات ارتباط بدون اطلاع کنگره و پنتاگون چیده می شود، اما لازم بود تا برای جلب نظر ایران و به اصطلاح نشان دادن در باغ سبز، امتیازی به ایران داده شود. بهترین امتیاز (از نظر مقامات امریکا) دادن موشک های ضدهواپیما و ضدتانک های تی٧٢ روسی بود که ایران سخت به آنها نیاز داشت.

همچنین دولت امریکا برای جلب نظر ایران در جریان عملیات والفجر٨ (فاو) از دادن اطلاعات نظامی و عملیاتی ایران به رژیم صدام خودداری کرد. بر این اساس، قرار گذاشته می شود (در آستانه عملیات والفجر٨ یا همان تصرف فاو که در ٢٠ بهمن ماه ١٣۶۴ شروع شد) محموله های مورد نیاز ایران در اختیار گذاشته شود. موشک های تاو (ضدتانک های تی ٧٢ روسی) و هاگ (که می توانست هواپیماهای میگ٢٧ روسی را سرنگون سازد) به طور موثر در جنگ به کار گرفته شد و ارتش عراق بزرگ ترین خسارت را از نظر سقوط هواپیما و انهدام تانک در طول جنگ متحمل شد.

همچنین بعدا معلوم شد در عملیات والفجر ٨ امریکا نه تنها اطلاعات همیشگی را در اختیار رژیم صدام نگذاشته بلکه حتی ذهن مسوولان آن را نسبت به مکان عملیات منحرف کرده و همین موجب شده تا عراق در این عملیات کاملا غافلگیر و شکست سختی را متحمل شود.

اگرچه ارتش بعثی توانست یک روز پس از شروع عملیات خود را جمع و جور و پاتک های سنگینی را سازماندهی کند، اما نتوانست منطقه را از رزمندگان پس بگیرد و پس از ٧٠ روز جنگ، نهایتا در محل کارخانه نمک متوقف شد و پیروزی بزرگی برای ایران رقم خورد.

دولت وقت ایران و مسوولان جنگ تا این زمان به دنبال این بودند تا با گرفتن بخشی از سرزمین عراق وارد مذاکره برای پایان دادن به جنگ از طریق گرفتن خسارت از رژیم عراق شوند. این موفقیت می توانست زمینه چنین کاری را فراهم آورد. اما حوادث ناخواسته بعدی امکان چنین کاری را فراهم نیاورد.

به هرحال، با این موفقیت، زمینه برای سفر هیات امریکایی به ریاست مک فارلین فراهم شد و این هیات شش نفره با گذرنامه ایرلندی در خردادماه ١٣۶۵ (٢۵ مه ١٩٨۶) به تهران ورود پیدا کرد. این شش نفر عبارت بودند از مک فارلین رییس شورای امنیت ملی امریکا، سرهنگ دوم اولیور نورث، هوارد تیچر عضو شورا، جرج کیو کارشناس امور ایران، یک کارشناس سیا (معرفی نشده) و شخصی به نام میلر که امریکایی معرفی شده بود ولی بعدا معلوم شد یک افسر اسراییلی به نام امیرام نیر کارشناس ضدتروریسم و مشاور مورد اعتماد شیمون پرز نخست وزیر اسراییل بوده است.

احتمال می توان داد که امریکایی ها مخصوصا پای رژیم صهیونیستی را به میان آورده بودند تا ایران را آلوده کنند. در ایران نیز فقط بخشی از مقامات ایران (ازجمله آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان جانشین فرمانده کل قوا- محسن رضایی رییس وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دکتر هادی نجف آبادی معاون وزیر امور خارجه) در جریان این سفر قرار داشتند.

گفته شده حتی رییس جمهور و وزیر امور خارجه وقت (دکتر ولایتی) در جریان سفر قرار نگرفته بودند. هیات امریکایی ضمن رد و بدل هدایایی (شامل کیک شکلاتی و یک جعبه محتوی شش تپانچه مگنوم)، یک محموله از قطعات یدکی موشک هاگ نیز به همراه خود به ایران می آورد. قرار بر این بوده است تا ایران در قبال دریافت این هدایا (که معلوم نیست پول قطعات هاگ را باید می پرداخته یا نه) چهار نفر گروگان های لبنانی در اختیار حزب الله را آزاد کند.

پس از ورود این هیات که قربانی فر هم با آنان همراه بوده، مذاکرات با شرکت چند نفر (از جمله «فریدون» یا همان وردی نژاد- مسوول وقت اطلاعات سپاه- و دکتر هادی نجف آبادی- معاون وقت وزارت امور خارجه-) آغاز و تقاضای آنها (آزادی گروگان ها) با امام خمینی در میان گذاشته می شود، اما معلوم نیست به چه دلیلی ایشان با چنین تعاملی موافقت نمی کنند. هیات امریکایی که خود را در آستانه یک تحول بزرگ می دیده است، ناامید می شود.

در گزارش تاور قید شده که با تلاش معاون وزارت خارجه، این هیات یک روز دیگر در ایران می ماند تا او بتواند از امام امتیاز مورد درخواست هیات را بگیرد، اما این تلاش به موفقیت نمی رسد. گفته شده، مک فارلین با چشمانی اشکبار ایران را ترک می کند تا این «شکست ننگین» را به اطلاع رییس جمهور متبوع خود برساند.

در مقابل مک فارلین برای گرفتن انتقام از دولتمردان ایران به خصوص شخص آقای هاشمی رفسنجانی، به قربانی فر دستور می دهد در ایران بماند و ماجرای سفر را افشا کند. هدف مک فارلین این بوده که با افشای این سفر میان مسوولان ایران اختلاف بیفکند. قربانی فر هم که به دلیل وساطت برای خرید سلاح می توانسته آزادانه در ایران تردد کند، بلافاصله با سیدمهدی هاشمی تماس می گیرد و به اتفاق متن اطلاعیه ای را در افشای ورود هیات امریکایی به ایران تهیه می کنند که در آن هاشمی رفسنجانی متهم به کارسازی این سفر و تلاش برای بهبود روابط با امریکای دشمن شده بود.

این شبنامه در نماز جمعه پخش می شود. همچنین پس از تهیه متن شبنامه، سیدمهدی به اسم دادن وجوهات، قربانی فر را نزد آیت الله منتظری می برد و او ماجرای سفر را به اطلاع ایشان می رساند.

از سوی دیگر به دستور قربانی فر، مهدی هاشمی موضوع را به سفارت سوریه نیز خبر می دهد. هدف او این بوده که میان این دو کشور نیز اختلاف بروز کند. به طور طبیعی ماجرا به بحرانی سیاسی در داخل ایران- با توجه به جناح بندی های سیاسی- تبدیل می گردد که البته در خفا جریان پیدا می کند. مساله به مجلس هم کشیده می شود و نمایندگان چپ و راست به صف بندی در قبال ماجرا می پردازند.

از طرف دیگر سوری ها برای هشدار به ایران به افشای سفر از طریق روزنامه الشراع (چاپ لبنان مورخ ١٢/٨/۶۵) دست می زنند. با افشای این خبر مساله در محافل سیاسی امریکا نیز به جنجالی منجر می شود. با افشای این سفر در محافل سیاسی ایران و نیز در مطبوعات جهان، امام (ره) به آقای هاشمی دستور می دهند ماجرا را به اطلاع عموم برساند.

وی نیز روز بعد در مراسم سیزدهم آبان (روز مبارزه با استکبار) طی یک سخنرانی خبر ورود هیات را می دهد و از آن به عنوان یک پیروزی یاد می کند. با اظهارات یک مقام رسمی در ایران، ماجرا ناگهان به صورت یک بمب خبری در جهان و به ویژه امریکا منفجر می شود. شاید بتوان گفت بمبی را که توسط امریکایی ها به داخل پرتاب شده بود، به خود آنها بازگشت و موضوع به بحرانی سیاسی در دولت امریکا تبدیل شد. نمایندگان سنا و کنگره با همراهی پنتاگون بر ضد ریگان عکس العمل های سختی بروز دادند و کار به محاکمه او کشیده شد.

یک سناتور اشخاص دخیل در این تصمیم را «گروهی خودسر، تاجر فرش، افسارگسیخته، مزدور، غیرنظامیان تسلیح شده، سودجویان، گروگان ها و کنتراها» نامید! در داخل ایران نیز هشت نماینده جناح به اصطلاح محافظه کار مجلس (به این دلیل که چرا برخی مقامات وقت در جریان سفر قرار نگرفته اند) وزیر امور خارجه را برای توضیح احضار می کنند. امام در قبال این احضار عکس العمل نشان می دهند و پیگیری مساله و استیضاح وزیر خارجه منتفی می شود.

به هرحال، این سوال باقی می ماند که هدف امریکایی ها از ایجاد ارتباط با ایران چه بوده است؟ به نظر می رسد تثبیت موقعیت نظام جمهوری اسلامی با وجود تمام توطئه هایی که برای سرنگونی داشت صورت می گرفت و پیروزی های ایران در جنگ و موقعیت برترش در منطقه موجب شده بود تا امریکایی ها ناچار از نزدیک شدن به ایران شوند تا بتوانند هم این کشور و هم رژیم صدام را در حوزه نفوذ خود داشته باشند. اما مخالفت امام با ایجاد رابطه استراتژیک با امریکا و عکس العمل جناح مخالف ایران در کنگره امریکا موجب شکست سیاست ریگان و محاکمه او شد (البته او در جریان محاکمه مورد بخشش قرار گرفت).

از سوی دیگر شکست این برنامه پیامدهای وخیمی را نیز در ایران به جا گذاشت. ازجمله می توان به مساله اعدام سیدمهدی هاشمی و عزل قائم مقام رهبری (که البته با چند مساله دیگر نیز پیوند خورده بود) اشاره کرد. از همه مهم تر، حوادث مربوط به عملیات کربلای چهار بود. پس از افشای سفر مک فارلین و شکست آن، امریکایی ها این بار به نحو وسیع تری مجبور به همکاری با رژیم عراق شدند. امریکایی ها برای جبران گذشته، نه تنها عکس های ماهواره ای خود را بدون دستکاری در اختیار رژیم صدام گذاشتند، بلکه اطلاعات دقیقی از مکان و زمان شروع عملیات کربلای چهار را به روسای عراق دادند.

مسوولان ایرانی که از عواقب وخیم افشای سفر مک فارلین در غفلت به سر می بردند پس از شروع عملیات متوجه می شوند برنامه عملیات از پیش لو رفته است. اما ارتش عراق نیز که می دانست اگر رزمندگان ایران بتوانند در خاکش نفوذ کنند، دیگر پس گرفتن آن غیرممکن است؛ لذا در همان آغاز عملیات به دفاع آگاهانه از خود پرداخت و در همان بدو شروع عملیات با تمام قوا در مقابل آن موضع گرفت و تلفات نسبتا سنگینی به نیروهای مسلح ایران وارد کرد.
با شکست عملیات کربلای چهار، مسوولان وقت جنگ تصمیم می گیرند عملیات جدیدی را طراحی کنند. این تصمیم نتیجه مطلوبی را به بار می آورد و عملیات کربلای۵ به اجرا گذاشته شد. امریکایی ها به دلیل سرعت تصمیم گیری و زمان کوتاه میان تصمیم تا اجرا (١٠ روز) نتوانستند اطلاعات مربوط به این عملیات را در اختیار رژیم عراق بگذارند.

ازاین رو، ارتش بعثی کاملا غافلگیر شد و رزمندگان ایرانی برتری خود را به منصه ظهور رساندند. پیروزی چشمگیر ایران در این عملیات باتوجه به افشای مسائل مرتبط با مک فارلین موجب شد تا قدرت های حاکم بر سازمان ملل (روسیه، شوروی و امریکا) به این نتیجه برسند به جنگ ایران و عراق پایان دهند. براین اساس، قطعنامه ۵٩٨ در این سازمان به تصویب می رسد.

در این قطعنامه برای نخستین بار تاحدودی حقوق ایران به رسمیت شناخته شده بود. قصد قدرت ها بر این بود تا با دادن امتیاز مختصری به ایران، ازجمله دادن وعده شناسایی متجاوز- که تا این زمان از آن طفره می رفتند- دولت ایران را راضی به پایان دادن به جنگ هفت ساله بکنند. دولت وقت هم برای اولین بار قطعنامه را مشروط به رسمیت شناخت. درنهایت این پذیرش اولیه قطعنامه در زمان پایان جنگ که در سال بعد رقم خورد، به سود ایران تمام شد. هرچند قدرت های حاکم بر سازمان ملل حاضر نشدند متجاوز را تعیین کنند و لذا خسارتی هم به ایران پرداخت نشد.

منبع : روزنامه اعتماد

  • facebook
  • googleplus
  • twitter
  • linkedin
  • linkedin

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

CAPTCHA ImageChange Image