محمد علی صـنیـعی
شش روز پس از سالروز درگذشت مرحوم مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر دولت موقت روزنامه بشیر در مورخ ۶دی ۹۲ در صفحه ۸ باچاپ یک مطلب کوتاه به نقل روزنامه عصر ایران و با عنوان ” مطبوعات سکوت صدا و سیما را جبران کردند” ” یاد بازرگانی دکه بجای جعبه” ضمن گفتن به در برای شنفتن دروازه کلی از این مرده سیاسی تاریخ ایران تجلیل کرده و به قهرمان پروری پرداخت. البته این اولین بار نیست که این روزنامه با استفاده از از نقل قول ها از این جا و آنجا به بیان افکار و گرایش خود می پردازد از انعکاس اخبار تحریک کننده و دروغ در جریان غائله ۱۸تیر۷۸ و فتنه های ۸۸ گرفته تا نوع انتخاب و گزینش اخبار و در بسیاری از موارد عدم رعایت اخلاق مطبوعاتی در صحت و سقم مطالب و دادن نسبتهای ناروا و ناسنجیده به رئیس جمهور سابق و دولت وی فقط به بهانه انکعاس مطالب و جریان آزاد اطلاعات روزنامه بشیر را بهترین تریبون برای جریان اصلاح طلبی بدل کرده است البته این جای تعجب ندارد روزنامه ای که از بدو تأسیس توسط یک جریان و با سمت و سوی خاص بوده است و در دوران اصلاحات رشد و نمو پیدا کرده و ازرانتهای آن استفاده نموده و به روزنامه تبدیل گردیده است.
و اما درباره مرحوم بازرگانی باید گفت که اولا”بقول گفتنی ها دست ایشان کوتاه است و نباید از مسیر اعتدال خارج شد چراکه بحث اعتدل الان روی زبانهاست. بر کسی پوشیده نیست دولت وی در دوران حیات سیاسی خود با ارتباط پنهانی با آمریکا که اسناد آن در کشف لانه جاسوسی در دسترس می باشد و تقابل جدی با حرکتهای انقلابی به رهبری حضرت امام و در شرایط تهدید کشور کوچک سازی ارتش را دستور کار گذاشت در زیر به برخی از نمونه های مستند اقدامات مرحوم بازگان ودولت موقت اشاره می شود.
مشکلات اندیشهای وچرخش اندیشه:
بازرگان در دهههای ۳۰ و ۴۰ شمسی تلقی حداکثری از دین داشت. او بر این باور بود که آموزههای اسلام ناظر به تمام ساحات و شؤون زندگی است؛ هم ساحت نظر و هم ساحت عمل، هم علم تجربی از دین قابل استخراج است، هم چگونگی سیاست ورزی و ادارهی کلان جامعه. به همین دلیل تلاش میکرد تا نشان دهد که احکام فقهی با یافتهی علوم تجربی جدید در تناسب است و اگر قرآن در مورد پدیدههایی چون باد و باران سخن گفته میتوان با وام و مدد گرفتن از علوم جدید، آنها را تبیین کرد و بر آنها پرتو افکند و به تعبیر خودش: «یکی از برنامههای جشن بعثت که در زندان شاه در سالهای ۴۰ تا ۴۲ ایراد شد و به صورت کتاب درآمد، عنوانش را بعثت و ایدئولوژی گذارده بودم که مورد استقبال و موجب تحرکهایی شد. هدف از تألیف آن کتاب، نشان دادن این مطلب بود که از اصول و احکام اسلام میتوان به سهولت ایدئولوژی استخراج کرد و آیینی یا مکتبی برای مبارزان خودمان علیه استبداد و استیلای خارجی ارایه کرد.»]۱]
وی در آن سالها بر این باور بود که عقل و علم نمیتوانند تعیین کنندهی تکلیف شخصی و اجتماعی باشند و ابراز میدارد: «اگر این دو بزرگوار چنین هنری داشتند تا به حال از عهدهی آن بر آمده و این قدر بشر دچار اختلاف و سرگردانی نمیشد.»]۲] حتی در سالهای پیروزی انقلاب اسلامی نیز بازرگان به نوعی طرفدار اسلام حداکثری بود. او در مصاحبه با روزنامهی «کیهان» تمام قد از این نظریه دفاع کرد و گفت: «اسلام همان گونه که بارها ذکر شده، فقط یک دکترین فلسفی و یا یک دین ساده نیست بلکه کلیتی جامع و شیوهای برای زیستن و فکر کردن توحیدی است که معتقد است زندگی در این جهان با تمام ابعاد جسمی و روحانی، فردی و اجتماعی، وسیله برای تربیت انسان برای نزدیکی او به خداوند است. در اسلام مذهب از امور اجتماعی جدا نیست.»]۳]
اما بسیار جای تأسف است که بازرگان دهههای ۳۰ و ۴۰، در سالهای پایانی عمرش به طور کامل از این نگاه خود منصرف میشود و در سال ۷۱ با سخنرانی «خدا و آخرت هدف بعثت انبیا» آشکارا دست به خانه تکانی فکری زده و اذعان میکند، تفکر دین برای دنیا زیان بار است و دین اسلام اولاً و بالذات برای تعلیم حکمرانی و چگونگی ادارهی جامعه نیامده بلکه آخرت و خدا هدف اصلی بعثت انبیا بوده است و غایت قصوای تعالیم آنها آشنا کردن انسانها با این دو مقولهی انسان ساز و سرنوشت ساز است
رویکردهای سیاسی در جریان انقلاب:
زمانی که بختیار زمام امور را در دست گرفت، امام طی نطقی در پاریس فرمودند: «بالاترین خیانت این است که شخصی از مجلسی که خودش (بختیار) گفته فاسد است، رایاعتماد بگیرد و فرمان تشکیل کابینه را نیز از کسی بگیرد که از یک سال پیش مردم برای او «مرگ بر شاه» میگویند. چنین دولتی باطل است و هر کسی و هر مقامی که با این دولت موافقت کند، برای ملت خائن است و بر طبق حکم الهی فاسق محسوب میشود و کار حرام کرده است.»
قسمت پایانی صحبتهای امام خمینی (ره) ناظر بر جلسات مخفی و آشکاری بود که نهضت آزادی و جبهه ملی با حمایت کاظم شریعتمداری برای پشتیبانی از دولت بختیار داشتند؛ یعنی آنها تصمیم گرفته بودند روی دولت بختیار کار کنند و دولت او را نگه دارند. ظاهراً هم همه کارها انجام شده بود. طرح خطرناک و توطئهآمیز اینها، تشکیل شورای سلطنت بود. این شورا در ظاهر ماموریت داشت تا مجلس را منحل کند و با تشکیل دولت انتقالی به تدریج مسئولیتها را به انقلاب و ملت واگذار سازد؛ اما هدف اصلی تشکیل این شورا عبارت از آن بود که با حمایت آمریکا از طریق اعطای برخی امتیازات به مردم و انقلابیون، آنها را فریب داده و به خانههایشان برگردانند و حداقل رضا پهلوی (ولیعهد) برای سلطنت به کشور بازگردد. شریعتمداری را هم به منظور جنبه رسمی بخشیدن به این برنامه با خود هماهنگ کرده بودند.
مهمترین عنصر آقای شریعتمداری، بازرگان بود. بازرگان از ترکهای تبریز بود و خیلی به ایشان علاقمند بود. اینها میخواستند فقط تغییر روبنایی در کشور به وجود بیاورند. به طوری که روابط با آمریکا و اسرائیل برقرار و مردم هم به کار و زندگی خودشان مشغول باشند. تبعات این تفکر قطعاً از بازگشتن شاه بدتر بود.
در اثبات این امر که بازرگان و اطرافیانش در شورای سلطنت،طرح و برنامهای را دنبال میکردند، برای نمونه میتوان از کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» که خود بازرگان آن را نوشته، مواردی را ذکر کرد. او در این کتاب مینویسد که توافق ضمنی بین بختیار و رهبران مذهبی- شریعتمداری و چند نفر از علمای دیگر- وجود داشت.
آقای مهندس بازرگان در این کتاب ضمن ابراز تاسف از عدم ملاقات بختیار با امام خمینی(ره) مینویسد که اگر بختیار با امام خمینی ملاقات میکرد و از ایشان برای خود تائید میگرفت که نخستوزیر بماند تا بقیه اقدامات را انجام دهد، از اتلاف نیروها، خونریزیها و بسیاری از خرابیها جلوگیری میشد. از قید «انجام بقیه اقدامات» میتوان فهمید که اینها برای خودشان برنامههایی داشتند. در اسناد لانه جاسوسی هم این موضوع به خوبی قابل درک است. مثلا امیرانتظام، عضو شورای مرکزی نهضت آزادی، طی ملاقاتی با یکی از اعضای برجسته سفارت آمریکا، سپهبد خلیل بخشیآذر را برای وزارت دفاع کابینه بختیار معرفی میکند.
اما قاطعیت حضرت امام خمینی(ره) و بیداری و هوشیاری مردم و روحانیت، بخصوص جوانها، از همان روز اول طرح مذکور را خنثی کرد. آنها اصلاً منتظر نشدند ببینند برنامه بازرگان چیست و آنگاه با او مخالفت کنند.(۴)
عدم حمایت از سپاه و بدنه انقلابی ملت بعنوان بازوی مدافع انقلاب:
اگر سخنرانیهای حضرت امام خمینی(ره) را در نظر بگیرید آن وقت متوجه میشوید که امام خمینی در بین نیروهای مسلح نسبت به سپاه پاسداران بیشترین توجه را داشتند و میگفتند «اگر سپاه نبود، کشور هم نبود» اما دولت موقت اعتقادی به کار ما نداشت. در حالی که اگر ما و جوانهای انقلابی سپاه را قبول داشت، دیگر نیازی نبود که امام خمینی دستوری مبنی بر پرداخت بودجه صادر کند. در راستای اجرای دستور امام خمینی، یک هفته بعد هاشم صباغیان از طرف دولت موقت به ستاد سپاه پاسداران آمد. وقتی ما رئوس فعالیتها و اقدامات سپاه در غرب کشور و مقابله با گروهکها را به او گزارش دادیم، تصویر دیگری برایش ترسیم شد و نظرش تغییر کرد و گفت: «خیلی از کار شما خوشم آمد و اصلاً باورم نمیشد که شما بتوانید پشتیبانی برای دولت باشید.»
البته آقای صباغیان برای حل مشکلات سپاه پاسدران نیامده بود بلکه در پاسخ به نهیب امام خمینی به سپاه آمده بود. لذا نظر دولت موقت نسبت به سپاه اصلا تغییر نکرد. آنها همچنان ما را به رسمیت نشناختند و کاری به عهده ما واگذار نکردند. اعتقاد داشتند آنهایی که اسلحه در دست دارند، در کشور ناآرامی ایجاد میکنند. خود من دوبار با مرحوم بازرگان ملاقات کردم و گزارشهایی از عملکرد سپاه پاسداران ارایه دادم. آقای بازرگان با توجه به دستگیری مجتبی طالقانی از ما گلهمند بود و میگفت: «شما اسلحههایتان را زمین بگذارید و کار دیگری انجام دهید. این کارها مربوط به ارتش است. جوانها درس بخوانند و شما هم بروید و در دستگاههای اجرایی کار کنید. چکار دارید که دایم میروید و میآئید و مردم را میترسایند!! من را هم میترسانید و از دیدن شما وحشت میکنم. من شما را سمبل اسلحه و خشونت میدانم! و در قیافهتان خشونت هست!!» اینها همه برآمده از نوع تفکر آقای مهندس بازرگان بود که اصولاً انقلابی برخورد نمیکرد و دنبال مماشات و سازش بود. اطراف ایشان را هم یک عده لیبرال احاطه کرده بودند که اصلاً اعتقادی به مسلح شدن مردم نداشتند. از عملکرد مرحوم بازرگان و همکارانشان معلوم است که اصولاً معتقد به حکومت اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه که سپاه پاسداران بازوی اجرایی آن باشد، نبودند.(۵)
اسناد لانه جاسوسی در اثبات تقابل با جریان انقلابی و امام:
امیر عباس انتظام در ۱۹ دیماه ۱۳۵۷، در ملاقات با کارشناس سیاسی سفارت آمریکا ـ از قولنهضت آزادی ـ میگوید که با دولت بختیار مقابله و رقابت نخواهد شد. از امیرانتظام دراین سند، به عنوان منبع جدید نهضت آزادی ـ که باید قویاً محفوظ بماند ـ یاد میشود. تماس و اطلاعرسانیهای امیرانتظام با آمریکاییها ادامه پیدا میکند و وی بعد از پیروزی انقلاب در مذاکرات خود، نظرات جالبی را ابراز کرده است که به هیچ وجه از نماینده سیاسی یک دولت نزد نماینده دولتی دیگر سر نمیزند و هر فرد آشنا به آداب دیپلماسی و کنسولی، چنین اظهار نظرهایی را خلاف عرف میداند. نمونههایی از ایناظهارات به شرح زیر است:
«امیرانتظام تمایلات دولت را برای عادی کردن روابط اعلام داشت، ولی ظاهراً از موانعی که تشکیلات موازی دولت در دولت ]نیروهای ارزشی و اصولگرا] دراین راه پیش آورده بودند، خیلی ناراضی بود. او اضافه کرد که خودش و بقیه همکارانش در دولت، امید پیشرفت روابط بین دو کشور را دارند. من ]مأمورسفارت] جواب دادم که ما حداکثر سعی خویش را خواهیم نمود که با توجه به اینکه اختلاف عمدهای در خط مشی نداریم، جریان را عادی کنیم.»
امیرانتظام در همین سند، هنگامی که با این سؤال مواجه میشود که چرا برایخدمت در پست سفارت به سوئد میرود، چنین پاسخ میدهد:
«این برای ما سادهتراست تا با یکدیگر در استکهلم صحبت کنیم!»
جالب آنکه وی در ادامه، از حضورمردم انقلابی ایران در صحنه، ابراز نارضایتی کرد و گفت: «فکر میکردیم که بیشتر از چند ماه به طول نخواهد انجامید تا مسائلمان را حلکنیم؛ ولی این مردم دخالتهایشان را ادامه میدهند.»
وی همچنین در سند دیگری مهندس بازرگان را چنین توصیف میکند: «او تنها کسی است که غیر عملی بودن برنامهای که به وسیلهی عوامل مذهبیارتجاعی پیشنهاد شده است را تشخیص میدهد، چرا که آنها میخواهند زمان را هزار سال به عقب برگردانند.»
روش محافظه کارانه، سازشکار و غیرانقلابی مهندس بازرگان در جای جای اسناد لانه جاسوسی مورد اشاره قرار گرفته و در برخی موارد از آن پشتیبانی شده است. دریکی از این اسناد در مقایسه امام و بازرگان چنین آمده است:
«خمینی دارای عکسالعملی قاطع، سازشناپذیر و سخت است، ولی روش بازرگان که میانهرو است، قدری توأم با سازش ضعیف است.»
در همین زمینه، آمریکا سیاست تماس، پشتیبانی و حفظ دولت موقت را مورد تأکید قرار میدهد: «ما میخواهیم برای ایرانی کار کنیم که میانهرو باشد و ناسیونالیستهایمخالف مذهب، تسلط بیشتری در ادارهی مملکت داشته باشند.» یا «ما بایدمسؤولانه عمل کرده و بازرگان را قدرت بدهیم.»
در بخش دیگری از اسناد، به نگرانی بازرگان از اعدام وابستگان رژیم پهلوی اشاره شده و تأکید کرده که او اعدام این خائنین به ملت را با حقوق بشر و آزادی در تضاد میداند و از شیوه اجرایی عدالت انقلاب شرمگین است. همچنین علاقهمندی بازرگان به عادیسازی روابط با آمریکا با وجود دخالتهای اینکشور در ایران در رژیم پهلوی، امری است که آمریکاییها خود به آن اعتراف میکنند:
«روابط نزدیک ما با شاه و پشتیبانی زیاد ما از رژیم شاه، فراموش نشده است وبه زودی هم فراموش نخواهد شد؛ اما سیاست خارجی دولت رسمی آقای بازرگان به سمت عادی کردن روابط با آمریکا و دیگر کشورهای غربی حرکتمیکند.»
در جای جای اسناد لانه جاسوسی، به نگاه بازرگان به حکومت و تفاوت آن با نگاه امام اشارههایی وجود دارد که ما به یکی از آنها اشاره میکنیم:
«اختلاف فزایندهای میان ]آیتالله] خمینی ـ که بر خواستهایش برای تصفیه نفوذ خارجی از جامعه ایرانی و اسلامی کردن کامل جامعه، هرچه بیشتر پافشاری میکند و بازرگان که سعی دارد همه را راضی کند، ]ولی موثر نیست]وجود دارد.»
در این خصوص از بیان سوابق افراد دیگر نهضت آزادی و عوامل مرتبط بدلیل اطاله اجتناب می شود
نظر حضرت امام در خصوص نهضت آزادی :
حضرت امام در پاسخ به نامه وزیر کشور وقت در زمستان۶۶ چنین فرمودند «جناب حجت الاسلام آقای محتشمی، وزیر محترم کشور- ایّده الله تعالی در موضوع نهضت به اصطلاح آزادی مسائل فراوانی است که بررسی آن محتاج به وقت زیاد است. آنچه باید اجمالاً گفت آن است که پرونده این نهضت و همین طور عملکرد آن در دولتِ موقتِ اولِ انقلاب شهادت میدهد که نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به امریکا است، و در این باره از هیچ کوششی فروگذار نکرده است؛ و حمل به صحت اگر داشته باشد، آن است که شاید امریکای جهانخوار را، که هر چه بدبختی ملت مظلوم ایران و سایر ملتهای تحت سلطه او دارند از ستمکاری اوست، بهتر از شوروی ملحد میدانند. و این از اشتباهات آنها است. در هر صورت، به حسب این پروندههای قطور و نیز ملاقاتهای مکرر اعضای نهضت، چه در منازل خودشان، و چه در سفارت امریکا و به حسب آنچه من مشاهده کردم از انحرافات آنها، که اگر خدای متعال عنایت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند ملتهای مظلوم بویژه ملت عزیز ما اکنون در زیر چنگال امریکا و مستشاران او دست و پا میزدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران میخورد که قرنها سر بلند نمیکرد، و به حسب امور بسیار دیگر، نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند؛ و ضرر آنها، به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بی مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تأویلهای جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهکهای دیگر، حتی منافقین (این فرزندان عزیز مهندس بازرگان) بیشتر و بالاتر است. «نهضت آزادی» و افراد آن از اسلام اطلاعی ندارند و با فقه اسلامی آشنا نیستند. از این جهت، گفتارها و نوشتارهای آنها که منتشر کردهاند مستلزم آن است که دستورات حضرت مولیالموالی امیرالمؤمنین را در نصب ولات و اجرای تعزیرات حکومتی که گاهی بر خلاف احکام اولیه و ثانویه اسلام است، بر خلاف اسلام دانسته و آن بزرگوار را – نعوذ باللَّه- تخطئه ]نمایند]، بلکه مرتد بدانند! و یا آنکه همه این امور را از وحی الهی بدانند که آن هم بر خلاف ضرورت اسلام است. نتیجه آنکه نهضت به اصطلاح آزادی و افراد آن چون موجب گمراهی بسیاری از کسانی که بیاطلاع از مقاصد شوم آنان هستند میگردند، باید با آنها برخورد قاطعانه شود، و نباید رسمیت داشته باشند. و السلام علی من اتبع الهدی. توفیق جنابعالی را از خداوند تعالی خواستارم. روح الله الموسوی الخمینی» (۵)
ماجرای نامه امام درباره نهضت آزادی. در زمستان سال ۱۳۶۶ و در اوج جنگ تحمیلی و در حالی که مناطق مسکونی کشور زیر بمباران وحشیانه صدام قرار داشت، با نزدیک شدن به پایان دوره دوم مجلس شورای اسلامی، بحثهای انتخاباتی برای مجلس سوم در جامعه رو به رونق می رفت. درحالی که عده ای از افراد، به دلیل شرایط جنگی کشور، حتی برگزاری انتخابات را نیز به مصلحت نمی دانستند و خواستار تمدید دوره قانونی مجلس دوم تا زمان مقتضی بودند، حضرت امام(ره) با صراحت و قاطعیت این امر را رد کرده و بر لزوم برگزاری انتخابات در موعد مقرر خود تأکید فرمودند. در این فضا طبیعی بود که گروههای مختلف جهت جلب آرای جامعه به خود فعال شوند. در این میان گروهک نهضت آزادی هم چندی بود رسماً به بلندگوی دشمنان در داخل کشور تبدیل شده بود و با ادعای اصلاح طلبی و صلح طلبی، عملاً به تخطئه اعمال نظام اسلامی و همچنین به تخریب عملکرد نظام در جنگ با صدام و به سیاه نمایی اوضاع جامعه میپرداخت و مدام در شیپور لزوم پایان جنگ (یعنی سازش با ابرقدرت ها و تسلیم در برابر آنها) میدمید و نقشی فعال در تضعیف روحیه مردم و مسئولین بازی می کرد. در آن فضا، این گروهک هم دست به تحرک بیشتر در فضای انتخاباتی زد و خود را آماده نمود تا بلکه (به زعم خود) از آنچه گمان میکرد خستگی مردم از جنگ است استفاده نموده و با گرفتن ژست اصلاح گری و صلحطلبی وارد مجلس شود. کسب تکلیف وزیر کشور از امام سید علی اکبر محتشمی پور(وزیر کشور وقت) در همین باره گفته است: «درزمستان ۶۶ سلسله مسائلی اتفاق افتاد، از جمله اینکه نهضت آزادی فعال شد تا در انتخابات شرکت کند. این را بگذاریم در کنار سایر فعالیتهای نهضت آزادی شامل انتشار بیانیه ها، سخنرانیهایی که در استانهای مختلف انجام می دادند و عمده صحبت هایشان هم در ارتباط با جنگ و شیوه رهبری امام و اصل ولایت فقیه بود و بسیاری از مبانی و اصول را زیر سؤال میبردند و در جامعه، ذهنیتی منفی را ایجاد می کردند. گرچه اکثریت قاطع مردم توجهی به این حرفها نداشتند و امام را از صمیم قلب باور داشتند. آمدن نهضت آزادی به صحنه انتخابات دو پیامد مشخص داشت: اول اینکه ممکن بود عدهای از اینها انتخاب شوند و به مجلس بروند و ما را برگردانند به اول انقلاب و مسائلی که بنی صدر و دولت موقت و نهضت آزادی در دوران قبل از جنگ ایجاد کردند … یک بحث هم این است که اینها اگر شرکت هم میکردند، مردم به آنها رأی نمیدادند، اما حداقل فرصت پیدا میکردند که با شدت بیشتر و در گستره وسیعتری، حرفهایشان را در داخل و خارج کشور تبلیغ کنند و به این ترتیب نیروهای ما در جبههها ]از نظر روحی] به شدت آسیب میدیدند.»
موضع گیری مبهم در قضیه لایحه قصاص:
اولین موضع گیری در خصوص لایحه قصاص
علیرغم بعضی شایعات در سطح شهر[!] مبنی براینکه نهضت آزادی دستور راهپیمایی دادهاست، ضمن اینکه جبههی ملی ایران هیچگونه تماسی در مورد راهپیمایی امروز با نهضت آزادی نگرفتهاست، هیچنوع دعوت و اطلاعیهای نیز در مورد راهپیمایی امروز از سوی نهضت آزادی صادر نشدهاست. (۶)
این اولین واکنش بازرگان پس از سخنرانی حضرت روح الله(ره) بود که در آن هیچگونه موضعگیری علیه این اقدام جبههی ملی دیدهنمیشود. در این اطلاعیه، نه عمل کفرآمیز جبههی ملی محکوم شد، نه غیرانسانی بودن قصاص محکوم شد و نه راهپیمایی با بهانهی لایحهی قصاص محکوم شد. این بیانیه صرفا یک انکار بود و نه موضعگیری پیرامون مسائلی که امام(ره) خواستار موضعگیری نهضت در برابر آنها بود.
و اما موضعگیری دوم که نهضت باصطلاح آزادی، در اثر انتقاد مردم و شخصیتها و روزنامهی کیهان، مجبور به اتخاذ آن شد…؛ این موضع که تقریبا یک ماه بعد اتخاذ شد باین شرح است:
نهضت آزادی ایران، به حکم اعتقاد به مبانی اندیشه اسلامی، قصاص را از امور ضروری اسلام میداند و[…] اما درمورد اجرای حدود اسلام، ما هم نظیر برخی علمای عظام، اعتقاد داریم که بایستی شرایط و مقدمات اولیه برطبق ضوابط اسلامی و بهدنبال اجرای اسلام در تمامیت آن تحقق پیدا کند. (۷)
دقت فرمودید؟ باز هم نه عملکرد جبههی ملی محکوم است و نه غیر انسانی خواندن حکم قصاص مذموم و راهپیمایی برای لایحه قصاص هم که… ضمنا اجرای حکم قصاص هم منوط است به اینکه همهی احکام اسلام اجرایی بشوند تا بعد نوبت به قصاص برسد. این یعنی تعلیق به محال کردن، یعنی این: قصاص نباید اجرا شود. یعنی تصویب این لایحه یا بیخود و غیرضروریست یا اشتباه. ملتفت که هستید؟
اما موضعگیری سوم جناب بازرگان که در پاسخ به نامهی آیت الله شهید صدوقی مرقوم گشتهست، باین شرح است:
در هر حال اگر جبههی ملی به لایحهی قصاص، اعتراض[!] کرده باشد که ظاهرا و قاعدتا هم همینطور بوده است، بسیاری از علمای عظام و اساتید حقوق مسلمان طرفدار انقلاب، نظریات و مقالات علیه تدوین و تقدیم آن لایحه دادهبودند.[…] و انتقاد از لایحه با انکار آیات و احکام قصاص فرق دارد. ضمن اینکه من با بسیاری از سران و افراد جبههی ملی[…] آشنایی قدیمی و دورههای همزندانی داشته، حاضر و شاهد نماز و روزهشان بودم، چطور میتوانستم به خود اجازهی حکم ارتداد آنها را بدهم؟ خصوصا که تخصص و تعهدی در فتوی دادن و تکفیر کردن ندارم. […] در مجموع آنها را خائن و صاحب سوء نیت و ضد نظام و انقلاب نمیدانم.[…] احساس من این بود که نه امام از من چنین چیز را خواستهاند و نه وظیفهی شرعی و سیاسیام چنین حرکتی را ایجاب میکرد. (۸)
لذا به دوستان بشیری از جمله دوست خوبمان آقای درزی نژاد سفارش می کنیم با توجه یه اینکه در هر شماره عکس و فرمایشی از حضرت امام را در صفحه اول بچاپ می رسانند خظ و ربط روزنامه را با راه امام سازگار نمایند و از جبهه گیری پنهان و سیاست پشت پرده و خصوصا” مطرح کردن عناصر معلوم الحال و مردگان سیاسی خودداری نمایند.
۱) . سروش دباغ، بازرگان متأخر در برابر بازرگان متقدم، نشریهی مهرنامه، شمارهی ۴٫
۲). مهدی بازرگان، بعثت و ایدئولوژی، ص۶۲
۳). نقطه نظرهای مهندس بازرگان دربارهی حکومت اسلامی، روزنامهی کیهان،۱۱/۱۱/۵۷٫٫
۴-۵) مصاحبه علی محمد بشارتی با خبرگزاری تسنیم۲۸دی۹۲
۵) (صحیفه امام، جلد ۲۱، صفحات ۴۸۱ و ۴۸۲)
۶) روزنامه کیهان، ۲۶ خرداد ۶۰٫
۷) روزنامه کیهان، ۲۶ خرداد
۸) در تکاپوی آزادی، ج۲، صص۵۱۹ و ۵۲۰٫